صفحه خانه درباره خودم ايميل بزنيد                                               
 


نظرسنجی


لينكدونی


عکسدونی


آموزش


دوستان


وبسايتهای بدرد بخور


آرشيو
09/01/2003 - 10/01/2003
10/01/2003 - 11/01/2003
11/01/2003 - 12/01/2003
12/01/2003 - 01/01/2004
03/01/2004 - 04/01/2004
10/01/2004 - 11/01/2004
12/01/2004 - 01/01/2005
01/01/2005 - 02/01/2005
03/01/2005 - 04/01/2005


تعداد بازدیدکنندگان
Free Counter
Blockbuster Video



Saturday, December 25, 2004


+ ميراثي در دست بيابانگردان

«سعد، چون از كار بهر كردن دستاوردهاﻯ جنگ و جدا كردن پنج يك اش بپرداخت درباره فرش بهارستان و بهاﻯ آن بپرسيد. براي آن بهايي نشناختند. پس از ياران پرسيد، آيا مي پذيريد كه از چهار پنجم آن چشم پوشيم و آن را يكپارچه نزد عمرفرستيم تا با آن هر چه خواهد كند. چه در ميان خود بهر نتوانيم اش كرد. ياران گفتند: مي پذيريم، اگر چنين است هم در راه خدا ببخش. چنين شد كه آن را نزد عمر فرستادند. شصت گز در شصت گز به گسترده يك گريب بود. در نقش آن راهها مي ديدﻯ كه از نگاره هاي گوناگون پديد شده بود و جويبارﻯ از گوهرها در بافت آن به كار برده بودند و ديرﻯ كه در ميانه به چشم مي خورد. بر كناره هاﻯ آن كشتزارﻯ بود، سرسبز و پر گياه. بر آن نگاره هايي كاشته بودند كه در خور زمستان بود آنگاه كه گلها بروند. هر گاه ميگسارﻯ مي خواستند بر آن مي نشستند و گفتي كه در بوستان به بزم نشسته اند. زمينش، زمينه فرش را مي گويم، زربفت بود و نقش آن از گوهرها كه بر آن نشانيده بودند. تازيان نام قطف بر آن نهاده بودند. فرش را همينكه نزد عمر در مدينه آوردند عمر مردم را گرد كرده با آنان سخن راند و كار فرش را باز گفت و از ايشان راﻯ خواست تا با آن چه كند. رايشان همساز نبود برخي تباه گفتند و آشوب كردند. برخي گفتند عمر خود بگيرد و از آن خويش كند. برخي به راﻯ عمر وا گذاشتند.
اما علي گفت: اﻯ امير مومنان كار چنان است كه گفتند. اما تاملي بايد كه اگر اكنون آنرا بپذيرﻯ فردا كساني به دستاويز آن، به ناحق چيزها بگيرند. عمر گفت: راست گفتي و اندرز دارﻯ. پس آن فرش را تكه تكه كرد و در ميان ياران بهر كرد.»

نقل از كتاب پژوهشي در فرش ايران اثر تورج ژوله و برگرفته از كتاب تجارب الامم نوشته ابوعلي مسكويه و كتاب محمد بن جرير طبرﻯ.

نوشته شده توسط احسان در ساعت 5:42 PM |::| تا حالا

_______________________________________

Thursday, December 23, 2004


+ آبهاي ايران

صحبت از خليج فارس شد ياد يه چيزي افتادم.
من نميدونم خدا ديگه بايد يه كشور ما چي بده؟ چه نعمتي رو از ما دريغ كرده؟ چرا نبايد قدر ايران رو بدونيم؟
شايد خيليها بدونن كه بهترين خاويار دنيا در اون باريكه اي از درياي خزر كه متعلق به ايران هست به دست مياد. الا آدم ميگه يه دونه دريا، چطوري ميشه كه محصول خاويار يه طرفش بهتره؟
اونوقت همين جريان توي خليج فارس هم هست. اگه يه وقت گذرتون به يكي از كشورهاي عربي حاشيه خليج فارس افتاد براي امتحان يه سر به بازارهاي ماهي اون منطقه بندازين. خواهين ديد كه همه ماهي فروشا براي تبليغ كيفيت ماهياشون ميگن كه ماهي ايرانه. جل الخالق! بازم يه دونه درياس، اما ماهي هاي آبهاي ايرانش بهترن.

نوشته شده توسط احسان در ساعت 10:00 PM |::| تا حالا

_______________________________________


+ خليج هميشه فارس

چه ميشه كرد وقتي اينقدر توي دنيا ذليل شديم كه چار تا عرب پا پتي به خودشون جرات بدن اسم خليجي كه هميشه تاريخ مال ما ايرانيا بوده رو خليج عربي بذارن. يا وقتي خاك خودشون زماني جزئي از ايران بوده و تازه 20، 30 سال آدم شدن و انگليس روباه بهشون استقلال داده ادعاي جزيره هامون رو بكنن. آره بايد خودمون به فكر باشيم. خودمون حقمون رو بگيريم. به هر صورتي كه ميشه.

جوونهاي ميهن پرست ايران يه كار افتخار آميز ديگه انجام دادن. اونا با بمباران كردن گوگل باعث شدن سايتهايي در صدر جستجو براي كلمه موهون "خليج عربي" به نمايش در بيان، كه حقيقت موضوع نام اين خليج پر بركت رو اعلام ميكنن.
دستشون درد نكنه.

نوشته شده توسط احسان در ساعت 9:57 PM |::| تا حالا

_______________________________________

Monday, December 20, 2004


+ قانون اساسي و رفراندوم

يه مدتي هست كه يه صحبتهايي در مورد به رفراندوم گذاشتن تغيير قانون اساسي ميشه. حالا هنوز نه به بار، نه به دار، دارن سرش دعوا مي كنن. يه عده ميگن خوبه يه سري هم ميگن بده. من خودم زياد توي جريان نيستم ولي صحبتهاي مخالفان اپوزيسيوني به نظرم خيلي مسخره مياد. حالا مخالفان حكومتي كه بحثشون جداس و احتمال قريب به يقين هم هيچ وقت اين طرح به اجرا در نخواهد اومد.
صحبتهاي يكي از مخالفهاي اپوزيسيوني تقريبا معروف رو گوش ميدادم، مجموع حرفاش اين بود كه اين طرح به انحلال رژيم كاري نداره و مي خواد در زمان همين رژيم انجام بگيره و خلاصه ميگفت كه اول بايد رژيم رو منحل كنيم بعد رفراندوم بذاريم. هاها، به قول معروف، يه چي ميگيا! مثه اينكه ايشون اصلا تو باغ نيستن (و خيلي ها ديگه). يكي نيست بهشون بگه آقا خوب شما بلند شو قدم رنجه بفرما اين حكومت رو منحل كن. خوب پدر من اگه ميشد منحل كرد كه اين همه بحث نداشتيم. يه سري از اينا كه خارج از ايران زندگي ميكنن انگار اصلا نمي دونن تو ايران چه خبره. چي به چيه، دنيا دست كيه. اونوقت اظهار فضل هم ميكنن.

مث همين جناب هخا كه به يكي از كساي كه تلفن كرده بود ميگفت بريد به پاسداراي سر كوچتون فلان چيزو بگين! اين آقا هنوز توي 20 سال پيش سير مي كرد. يا يه بار كه سوتي داد به يه خانومي گفت بريد در آغوش پاسدارها، هاها، بعد يه دفعه دو زاريش افتاد گفت: البته نمي دونم ايران همچين كاري بشه كرد يا نه.

حالا اينروزا برم يه كم اطلاعات در مورد اين رفراندوم كه ميگن جمع منم ببينم چه خبره.

نوشته شده توسط احسان در ساعت 3:58 PM |::| تا حالا

_______________________________________

Friday, December 17, 2004


+ سفري به روستا
براي يه پروژه دانشگاهي با دوستام به روستاي سنان در 16 كيلومتري شهرستان فسا و اگه اشتباه نكنم حدود 150 كيلومترِِِي شيراز رفتيم.
روستايي بسيار ابتدايي و بدون امكانات كه پر از جوونهاي بيكار بود. بيچاره ها اول كه ازشون در مورد روستا سوال مي پرسيديم گمون ميكردن كه ما كاره اي هستيم و كلي از مشكلاتشون از جمله بيكاري و آب لوله كشي ناسالم ميگفتن. اون اطراف مزارع پنبه هم زياد بود و من كه تاحالا گل پنبه نديده بودم كلي ذوق زده شدم. آخه به نظرم گل خيلي جالب و خوشگلي هست. آدم باورش نميشه پنبه از توي گل در بياد.
يه منطقه هم پشت روستا داشتن كه بهش مي گفتن "تنگ خمارشاه". كه از قرار برادر ضحاك بوده و اينطور كه يچه هاي روستا ميگفتن طلاهاشو اونجا قايم ميكرده. حتي يه چيزي مثل مقبره هاي تخت جمشيد توي كوه بود كه از پايين تا اونجا پلكان داشت. روستايي ها ميگفتن هنوزم توي كوه طلا و جواهر هست.
ايران واقعا چه مملكتيه. هر نقطش كه برين يه چيز جالب، يه آثار باستاني، يه منظره بي نظير طبيعي، يه معدن خداداد، خلاصه همه چي داره. ااااي بجز يه صاحب دلسوز!!!

نوشته شده توسط احسان در ساعت 3:32 PM |::| تا حالا

_______________________________________


+ سلام دوستان،
خوب مدت زيادي بود كه نتونستم بنويسم. به دلايل زيادي كه گفتنشون فايده اي نداري. توِِِِِي اين مدت حتي نتونستم به طور ثابت وبلاگ بقيه هم سري بزنم. اما حالا مي خوام دوباره سعي كنم و بعضي وقتا باز هم بنويسم. خدا كنه دوباره مشكلي پيش نياد.

من معمولا عكسهامو توي سايت آنجل فاير ميذاشتم. اما حالا ميبينم خيلي مسخره اين سايت رو فيلتر كردن. آخه برا چي؟ اينم يه سايتيه مث ياهو. چيزه خاصي نداره. بهرحال مجبورم همه عكسامو به يه اكونت ياهو جيوسيتيس منتقل كنم.
چه ميشه كرد.

نوشته شده توسط احسان در ساعت 3:15 PM |::| تا حالا

_______________________________________

 
degarandishblog@yahoo.com